خانوم بزرگ
خسته شدم از بس که به گذشته فکرکردم
نمی دونم کجا کم گذاشتم
که مجید شوهرمحبوبم سراز خونه دیگه ای درآورد
نمی دونم چه جوری شد که تونست کناردل من دلی بذاره که شاید بیشتر دوستش داره
امانه من اونو بیشتردوست دارم چون تمام سرمایه زندگیمو براش گذاشتم
می خوام ازش بپرسم
می خوام توچشماش نگاه کنم وبپرسم
بگم چرا بامن این کارو کردی
ولی دیگه حتی قدرت ندارم بهش نگاه کنم
من دیگه حرفی برای گفتن با او ندارم0
خانوم کوچیک
وقتی خودمو جای شما میذارم در ابتدا احساسی مشابه پیدا میکنم.
ولی کمی که به خودم میام میبینم آدم خسته دیگه قادر به تلاش وحرکت نیست
وقتی تلاش وحرکت حساب شده ای نباشه نتیجه ی مطلوبی حاصل نمیشه.
خانوم بزرگ عزیز ، سپردن زندگی به دست احساس یه وقتایی آدمو به فنا می کشونه .
همونطور که زندگی در گذشته ونگاه به بخش های خاصی از اون آدمو از واقعیت واز وضعیت فعلی دور می کنه.
به نظرم با یک شجاعت وواقع بینی وانصاف دنبال اشکالات گذشته ها بگردیم_نه صرفا خاطرات خوش_
اشکالاتی که از اونا با غفلت یا سهل انگاری رد شدیم اما بذر فاصله رو در زندگی کاشتند.
ببین واقعا مجید چه چیزایی از شما می خواست که چون برای شما کم اهمیت بود بهش توجهی نکردید.
توباید اونطور باشی که اون می پسنده نه اونطور که خودت دوست داری.
باید با هاش رفیق باشی ومایه آرامشش.
باید اونو همونطور که هست بپذیری_حتی الآن_نه اونطور که خودت می خوای
بیا وفکر کن اونوبرای خودش می خوای یا برای خودت.
اگه عاشقشی باید از شادی او شاد بشی .
عاشق در معشوق ، هیچ عیبی نمی بینه_اگر در دیده ی مجنون نشینی به غیر از خوبی لیلی نبینی_
حد اقل اینه که قبل از پرداختن به عیب او به عیب خودش نظر میکنه
تازه اگر مجید مرتکب اشتباهی شده یا به دامی افتاده
وتو با صبوری وخانمی ومحبت کمکش نکنی
آیا نتیجه ای جز دوری از زندگیت داره یا نه؟
یه زندگی سرد پر از دلخوری وملامت .یه همسری که از فرط تنفر حتی نمیخواد به شوهرش نگاه کنه حتی نمی خواد باهاش درد دل کنه
تو جای اون بودی چه میکردی به خونه ای جلب میشدی پر از سردی وملامت یا خونه ای گرم وبا نشاط با آغوشی پر مهر؟
خانوم بزرگ عزیز
گاهی تو زندگی یه طوفانایی میاد که همه چیو به هم می ریزه اونایی برنده هستن که بلند میشن وبا زحمت وتلاش وتوکل
همه چیو سر جاشون میذارن نه اونایی که یا دست روی دست میذارن یا با بی فکری وکم صبری اوضاعو بدتر می کنن.
گر چه که مجید منو در گوشه ای از زندگی خودش قرار داده اما اصل واساس زندگیش تو هستی اگه بخوای.
اگه منم از این زندگی برم با وجود خلا ها واشکالاتی که هنوز توی زندگی اصلیش هست ممکنه دیگری رو جایگزین کنه ویا
فاصلش با شما حفظ بشه .
پس برای گرمی ونشاط زندگیت با فکر وتلاش اقدام کن.تو زندگیتو خوب مرور کن وخرابش نکن ومنو مقصر ندون
من حقیقتا شرمنده ام ولی همه ی سعیم اینه که زندگی اصلی مجید حفظ بشه حتی به قیمت ویرانی زندگی کوچیک
خودم ....
اول سلام
اسم این وبلاگ کمی شما رو عصبانی می کنه!شاید فکر می کنید که
یه شوخی ساده است !اما توش شوخیم داره .
این وبلاگ براساس یک عقیده کاملا جدی پایه ریزی شده 0
قراره حرفایی توش نوشته بشه
که ممکنه بعضیا تو پستوی دلشون باخودشون می زنن؛
اما فقط خدا ازاون آگاهه0
لطفا بادقت بخونید ،رد نشید ،عصبانیتتون رو اینجا خالی کنید !
ما می شنویم 0
ما یعنی خانم کوچیک وخانم بزرگ از یک مسئله که می تونه راه حلهایی
گوناگون داشته باشه باهم حرف می زنیم وشمارو به قضاوت می نشونیم 0
می خواهیم ببینیم می تونیم راه تنفس خودمونو باز کنیم یا باید ساکت بمونیم.
کوچیکه وبزرگه می تونه قصه ی دو رقیب باشه یا نه حتی قصه ی دو رفیق!!! بستگی داره به نگاه این دو به زندگی. قضاوت اینکه کدوم بزرگه وکدوم کوچیک با شما. |